اهالی کوی جهاد

جهادعلمی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان

جهادعلمی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان

اهالی کوی جهاد

سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم . افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت . دلهای ما پر از عشق جهاد و شهادت است .
بـا نـام و یـاد خــدا بر آن شدیم تا در جـنــگ نــرم از تیـرهای ماهواره های ملعون به ماه پاره خود جلوگیری کنیم.

آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶ مطلب با موضوع «دوره ها» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله دوره ای دیگه نصیب بچه های جهاد شد. دوره ای به نام امام حسین(ع). دلیل این نامگذاری دل بچه هایی بود که با کاروان بچه های دانشگاه رفته بود کربلا.

دوره امسال در منطقه صمصامی از توابع شهرستان کوهرنگ چهارمحال و بختیاری از تاریخ ۱۰ شهریور تا ۱۸ شهریور برگزار شد. گروه هجده نفره ی ما هر روز به چهار دسته تقسیم می شد. سه نفر برای تهیه نهار در محل اسکان که مدرسه ای شبانه روزی بود می ماندندو بقیه به  سه روستای صمصامی٬ دزک و فخرآباد می رفتند و ظهر با کوله باری از تجربه و کلی انگیزه برای ادامه کار برمی گشتند. این سه روستا با محل اسکان بترتیب ۵دقیقه٬ ۱۰ دقیقه و ۳۰ دقیقه فاصله داشت.

مناسبت ها هم در این دوره کم نبودند از شهادت امام جواد(ع)که ابتدای دوره را متبرک کرد و سالگرد ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) که بهانه ای برای برگزاری جشن در روستاها شد و در این میان استعدادبچه ها هم شکوفا شد. :)

از برکت ها و اتفاقات این دوره هرچی بگم کم گفته ام ان شاالله در پست های بعدی شما رو هم شریک می کنیم.


برای دیدن بهتر عکس روی اون کلیک کنید

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۲۹
من یک جهادی ام

بسم الله الرحمن الرحیم

از اینکه چندهفته از دوره بازفت گذشته و هنوز مطلبی به قاب وبلاگ نیامده عذر می‌خواهم .

 این بار می خواهم از بچه های منطقه بگویم از نوجوانانی به صافی و پاکی طبیعت زیبای روستایشان به استقامت کوه هایی که در دامانش رشد کرده اند و برای رسیدن به مدرسه سختی عبور از رودخانه های عظیم آن را در زمستان به جان خریده اند، بچه هایی مهربان، تیز و باهوش. تک تکشان منبع عظیم استعدادهای الهی بودند اما برچسبی از نتوانستن بر پیشانی شان زده شده بود که رشد کردن و رسیدن به قله های موفقیت را در نگاهشان غیرممکن جلوه می داد. مقایسه نادرستی که از تفاوت امکانات منطقه شان و شهر ناشی می شد، بخش اعظمی از استعدادهای نهفته ی درون انسان را به فراموشی سپرده بود.

وقتی از بچه ها از مشکلاتشان می پرسیدی، برجسته ترین چیزی که عنوان می کردند این بود که بچه ها آزادی عمل در انتخاب رشته ندارند و مدرسه براساس معدل، برایشان رشته انتخاب می کند. علاوه براین تنوع رشته ای هم وجود ندارد. رشته های علوم تجربی و ریاضی ندارند چون سطح درسی بچه ها پایین است!!!!

اما در عین حال کسانی را می دیدی که در میان همین محدودیت ها انگیزه ای فوق العاده برای به هدف رسیدن و سود بخشیدن به منطقه خودشان داشتند. از طراح دوختی که می خواست معلم منطقه شان شود تا کسانی که افق مهندس کامپیوتر را در ذهن می پروراندند و باتمام وجود باور داشتند و انگیزه ی دختری فوق العاده بود که با فوق دیپلم حسابداری شهرکرد حالا به تنهایی شروع به خواندن درسهای علوم تجربی را کرده بود و تصمیم داشت پرستاری شود برای تنها بیمارستانی که در منطقه شان در دست ساخت بود. و حتی بعضی از کتاب های درسی را هم نداشت.

در یک کلام زندگی جریان دارد، در هر کجا که باشی. در کلان ترین شهر یا دورترین روستا. در کوه باشی یا کویر. مهم این است در جایگاهت آن گونه باشی که باید و در یک کلام بنده ی خوب خدا باشی.

 

پ.ن. فراموشی بخش اعظمی از استعدادهای نهفته ی درون انسان ها منحصر به روستا نیست. حتی در بهترین مدرسه های شهری هم فریاد می زند. اما شاید در روستا بیشتر بچشم بیاید. به هرحال به گفته بسیاری از بزرگان تحولی عظیم نیاز است، در سیستم آموزشی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۳
من یک جهادی ام


بسم الله الرحمن الرحیم

دوره ی جهادی دیگر هم آمد و رفت. با حضور جهادی هایی که باورشان نمی شد بیایند، این بار هم در استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان کوهرنگ، منطقه بازفت. منطقه ای زیبا در دل زرد کوه، با مردمانی که جنسشان مثل طبیعتشان بود. مهربان، لطیف، سخت کوش و با هوش.

منتظر گزارش های دوره باشید...

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۲
من یک جهادی ام

همین امروز فرداست که باید ساکتو ببندی و راهی بشی برای منطقه!یه نگاهی می ندازی به هوای غبار آلود شهرت!

ترافیک و شلوغی خیابونا در و دیوارای شهر انگار که داری باشون خدافظی می کنی !همه ذهنت و فکرت و حالو هوات خودبه خود سوق داده می شه به یه سمت دیگه

به سمت نگاه هایی که حس می کنی منتظر اومدنت هستند نه که نیازی به تو داشته باشند اما اینجا چراغی روشنه که سو سوهای امید رو توی دل اون بچه ها روشن میکنه

و وقتی که می شینی و یه دو دوتا چهار تا با خودت می کنی و فکر میکنی می بینی که باید سرتو بالا بگیری و با افتخار بگی انگار خودت به این رفتن بیشتر نیازمندی!

وقتی خنده و ذوق بچه ها رو می بینی این تویی که بال در میاری و میری توآسمون!

وقتی توی این زمستون که فقط سرماش رو با خودش به همراه آورده می ری پیش اهالی باصفای منطقه و چند ساعتی رو با اونا سپری میکنی اون موقعی که دلت گرم میشه !

وقتی با تمام عشقت و از ته دلت مایه میذاری تا چیزایی رو که تو این چندسال تحصیلت یاد گرفتی بدون چشم داشتی در اختیار بقیه بذاری !

اون موقعه که شاید فکر کنی توی این عمر بیستو اندی ساله که خدابهت داده یه جایی و یه روزی به درد خوردی!

و اون آرامشی که اون لحظه همه خستگی ها ی ذهنت رو التیام می بخشه!

این رو تو مدیون اون آدما و مهربونیاشونی !اینجاست که معنی حرفمو می فهمی وقتی میگم:

اول برای خدا و بعد بخاطر "خودت"داری می ری...

پس شک نکن رفیق جهادی!

پ.ن:محل برگزاری دوره زمستون امسال تغییر کرد و مهمون مردم خوب منطقه بازفت در استان چهارمحال بختیاری هستیم:)


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۸
عطر گل یاس

اینم از کلیپ دوره آبزیر که تابستان94بچه های جهادی رفتند و بچه های تشکیلات زحمت درست کردنشو کشیدند:)




مدت زمان: 3 دقیقه 37 ثانیه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۵
عطر گل یاس

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۲
عطر گل یاس

جهادی عزیز متقاضی شرکت در دوره های جهادی ؛

با توجه به این که مطالب و محتویات کلاس ها و کارگاه های حوزه علوم اسلامی دانشگاه در آموزش دوره های مناطق کم برخوردار مورد استفاده قرار می گیرد و به منزله ی آمادگی برای دوره است، شرکت در این کلاس ها امتیاز ویژه برای انتخاب نیروی اعزامی در دوره های جهادی دارد. به همین منظور از شما دعوت می شود که با شرکت در این کلاس ها، زمینه حضور خود را در اردوهای جهادی فراهم کنید.

کلیپ معرفی این کلاس ها همراه با کلیپ دوره جهادی پیوست شده است.

برای ثبت نام در کلاس های حوزه به دفتر جهاد علمی مراجعه فرمایید. منتظر حضورتان هستیم.

با تشکر!

جهاد علمی دانشجویان!

 

 

کلیپ دوره جهادی

 


کلیپ معرفی کلاس های حوزه

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۸:۵۷
عطر گل یاس

به نام خدای بچه های آبزیر

 

بیش از دو ماه از دوره ی آبزیر می گذره ، دوره ای بیاد ماندنی مطمئنا  دل همه ی جهادیا حتی اونایی که نیومده بودند تنگ شده (البته من بیشتر) بخاطر همین تصمیم گرفتم یه سری از عکس های دوره رو تو وبلاگ بزارم بلکه دلمون باز بشه!!

 


 

اگه پست های قبلی دوره رو نخوندید برید اینجا

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۹
من یک جهادی ام

 

بقیه عکسها در ادامه مطلب ....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۹
من یک جهادی ام


بد نیست این بار از حال وهوای بچه های جهادی این دوره بگم. 9نفر بودیم والبته با خانم ملاکریمی و حاج آقا شعبانی می شدیم 11تا. دوره تو منطقه ای بود که تا حالا نرفته بودیم یعنی آبزیر. و فقط 3نفر از این 9 نفر دوره دیده بودند و بقیه بچه های ورودی 93 بودند که از اردو تشکیلاتی مشهد اول تابستان جهادی شده بودند. (جای خیلی ها خالی بود)

دوره ای که تقریبا همه چیزش دقیقه نود، و کاملا فرا اراده ی انسان جور می شد، حتی گوجه هایش!!!  در کل دوره در هر لحظه با عدم قطعیت همراه بود.

بخاطر شرایط روستا همه ی مواد غذایی را همراه خودمون برده بودیم از برنج و سیب زمینی پیاز گرفته تا نمک و ادویه. و غذا رو یکی از اهالی روستا برامون می پخت.

بیش ازهر دوره ی دیگه ای تلاش و پویایی تو جهادیا موج می زد. با همه ی خستگی های جسمی که تو هر دوره ای هست اما همه سر ساعت بیدار می شدند و بیدار کردن بچه ها که گاهی معضل دوره هاست اصلا وجود نداشت. همدلی و همراهی بچه ها انرژی مضاعفی را به گروه می داد.

 صبر و حمایت مسئول دوره ، مسئولیت پذیری  تدارکات که برای کلاس سرودش هم کلی انرژی گذاشت ، پشتکار و جدیت مستند در ثبت تمام نکات ، دغدغه مندی تمام بچه ها برای آماده سازی محتوای کلاساشون مخصوصا اونی که بعدنماز صبح با جدیت مطالبش رو مرور می کرد. یا دیگری که حتی زنگ های تفریح هم استراحت نمی کرد و تمام وقت با بچه های خردسال بود. یا اون کسی که می گفت این اولین باریه که تو زندگیم این قدر برون گرا شدم و تمام انرژیش رو برای کلاسش گذاشته بود. یا دیگری که برای بهتر شدن کلاسش پیوسته در حال مطالعه و مشورت بود و قدیمی با سابقه 12 دوره که شمع محفلمان بود. و البته همراهی پدرانه ی حاج اقا شبانی و دوستی و صمیمیت خانم ملا کریمی را هم نباید از قلم انداخت.

و البته فضای پرشوری که بچه های حکمت جو در دو روز اول دوره ایجاد کرده بودند هم پر از خاطره است و  آقای دوستانی(مسئول حکمت جوها) که خضوع و سادگی در وجودشان موج می زد. همه و همه دیدنی های این دوره بودند.

و مثل همیشه توسل شبانه ی گروه به ائمه فضای دوره را از هر آلودگی پاک می کرد.

 

در پایان هم می گوییم :"و اذا فرغت فنصب و الی ربک فرغب "(سوره انشراح)

 

و براستی که این راه هیچ پایانی ندارد و در راه رسیدن به خدا هرتوقفی بی معناست.

 

منتظر عکس ها باشید...

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۰:۵۱
من یک جهادی ام


این بار می خواهم از پیشه ی مردمان آبزیر بگویم. زنانشان به کوه می رفتند و هیزم می آوردند برای تنور نانوایی شان و برای سوخت زمستان شان، اگرچه لوله های گاز در مسیر رسیدن به روستا بود. دیدن یک زن که با چابکی از دامنه کوه بالا می رفت  و بازگشتش بعد ازساعاتی در حالی که کوله باری از هیزم به دوش داشت  برای ما که به زندگی راحت شهری انس گرفته ایم تعجب آور بود و  هم لذتی داشت وصف نشدنی. و این وظیفه ی زنان آن دیار بود و برایشان سخیف بود که مردان این کار را بکنند. دستان پینه بسته و سخت زنان، خود گویای زحمات آن ها بود و در عین حال مهربانی و محبت  و نرمی که حاصل زندگی در دل طبیعت بود، از چشمان شان می بارید. دختران از نوجوانی این کار را شروع می کردند و به همین خاطر و بخاطر نبود دبیرستان در روستا معمولا دختران نمی توانستند ادامه تحصیل بدهند.

و اما مردان ، اغلب برای کار به شهرهای بزرگ مثل اصفهان و تهران می روند و کارگری و بنایی ساختمان می کنند. و حتی شاید دو یا سه ماه خانواده را نبینند.

البته خانواده هایی هم بودند که تابستان در منطقه سردشت (که قبل از روستا بود) چادر می زدند و گله داری می کردند. درست مثل عشایر

 

تفاوت مهم این دوره با دوره های قبل در این بود که ما بیشتر در میان مردم روستا بودیم  و هم نشینشان . صبح و عصر خانم ملاکریمی مبلغ گروه همراه یکی از بچه ها به روستا می رفتند و همنشین زنان روستا می شدند و از آن ها دعوت می کردند که برای جلسات مادرانه به مدرسه بیایند. و عصرها هم حاج آقا شبانی به مسجد روستا می رفتند و برای زنان روستا صحبت می کردند. و دو تا از بچه ها هم همراهیشان می کردند.

لحظات شیرینی بود لحظات این همنشینی ها.

 

همچنان ادامه دارد...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۲
من یک جهادی ام

ویژگی خاص و متفاوت این دوره این بود که در دو روز اول دوره ما میزبان بودیم؛ میزبان بچه های نوجوانی(حکمتجو) همراه مربیانشان (حکمت یار)که امده بودند تا یک دوره ی جهادی را از نزدیک ببینند و تجربه کنند،  راهی برای اشاعه ی فرهنگ جهادی.

در ابتدای ورود به روستا، کنار مسجد توقف کوتاهی کردیم و بعد به سمت مدرسه رفتیم. چیزی از رسیدن گروه به مدرسه نگذشته بود و ما مشغول ساماندهی امور بودیم که سیل عظیم بچه های روستا در مدرسه ظاهر شدند. از همان لحظه کار آغاز شد حکمت یارها و حکمت جوها به میان بچه ها رفتند و روحانی که گروه را همراهی می کرد پسر بچه ها را دور خود جمع کرد. شور اشتیاق بچه های منطقه از همان لحظه دوره ای فعال و پویا را نوید می داد. بچه ها باشتیاق شعرها و سوره هایی که بلد بودند را می خواندند و به حرف های مربی گوش می دادند، یه قل دوقل بازی می کردند و ...

گرمی و صفای بچه های روستا از همان ابتدا توجه را جلب می کرد. بچه ی 8 یا 9 ساله ای را می دیدی که نوزادی در بغل دارد و با این حال مثل سایر بچه ها در جمع حضور فعال دارد. و می دیدی که آن نوزاد چقدر آرام همان جا در کنار بازی بچه ها در خواب است و یا در آغوش حکمت جویی که برایش لالایی می خواند به خواب می رود ...

بچه ها هر روز همین گونه پر شور به مدرسه می آمدند، و شوق یادگیری در چشمانشان موج می زد. همدلی و دلسوزی برای هم بین بچه ها موج می زد مخصوصا برای بچه های کوچک تر . حتی گاهی میدیدی سر کلاس در حالی که بچه ها دارند شعر می خوانند یا به حرف مربی گوش می دهند، دارد آرام برای نوزاد در آغوشش لالایی می خواند یا کودکی که شکلاتش را داوطلبانه با دوستش قسمت می کند یا ... و این محبت ورزی شاخصه مردم آن دیار بود


همچنان ادامه دارد


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۰۹
من یک جهادی ام

بسم الله الرحمن رحیم

این دوره جهادی هم با تمام پستی ها و بلندی هایش گذشت. دوره ای بسیار بسیار متفاوت، دوره ای در جایی بسیار متفاوت در کنار مردمی بسیار گرم و مهربان و باصفا که از نگاهشان مهربانی و سادگی می بارید و همدلی در میان مردمش موج می زد. سرزمینی بکر بکر که می شد بوی امام زمان را در آنجا استشمام کرد بوی مستضعفینی که وارثان زمین خواهند شد...

خیلی چیزها در آنجا بود که در قالب کلمات نمی گنجد فقط باید آنجا باشی و در هوای روستا نفس بکشی با بفهمی ...


استان چهارمحال بختیاری، شهرستان لردگان، منطقه سردشت، روستای آبزیر

روستا در دامنه ی دره ای قرار دارد و سراسر دامنه و حتی قله ی کوه ها پوشیده از درختان بلوط است.

و

(همه ی درختانی که در عکس ها می بینید بلوط اند)

خانه های روستایی بصورت گروه گروه در دره ساخته شده بودند و عموما چیزی به نام حیاط نداشتند بلکه فضایی که بین خانه ها ایجاد شده بود حکم حیاط را داشت. همه ی خانه ها ایوانی داشتند رو به کوه و نشستن در آن فوق العاده لذت بخش بود.

در روستا زمین مسطحی برای کشاورزی نبود و در کنار اغلب خانه ها باغچه کوچکی با درختان گردو به چشم می خورد. تنها امکانات روستا دومسجد که یکی نوساز بود و دو مدرسه دبستان و راهنمایی یک خانه بهداشت بود . و نه تنها خبری از مغازه های جور واجور نبود بلکه حتی بقالی ساده ای هم ندیدیم. روستا اگرچه خانه های نوساز داشت اما  معماری آن تفاوتی با خانه های قدیمی تر نداشت. درست مثل روحیات مردم روستا.


منتظر ادامه ی این پست باشید حرف های زیادی هست برای گفتن از آبزیر و مردمانش...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۳
من یک جهادی ام


«حتی اگر ما در خود توان رشد نمی بینیم ،به جمع و قوانین الهی که در مورد جمع و جهاد در راه خدا صدق می کند اطمینان داشته باشیم و بدانیم که با حرکت مجاهدانه جمعی می توان به رشد نائل شد.»

«زمان ما مشابهت زیادی به زمان امیرالمومنین دارد و اگر نجنبیم یا دیر بجنبیم ممکن است عاشورا و کربلایی دیگر خلق شود.»

«از خداوند بخواهیم که رزومه علمی طهارتی جمع‌مان را ارتقا دهد.»

 

* ازاینجا ست

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۴
من یک جهادی ام

در دوره امسال چه می گذرد؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۰۱
عطر گل یاس

تا اومدیم چشمی به هم بزنیم تابستون94هم گذشتو رسیدیم به شهریور و دوره جهادی!

این روزا بعد از روز شماری ها و زحمت های بچه های مسئول بالاخره صدای"این الجهادیون" به گوشمون رسید و ذوق مرگ برای آماده شدن و رفتن به منطقه شدیم!

امسال مهمون مردم خوب روستای آبزیر شهرستان لردگان در استان چهار محال بختیاری خواهیم بود طبق سال های گذشته دوره جهادی تابستون به صورت علمی فرهنگی برگزار میشه!

امیدوارم که بتونیم با اخلاص!کارکنیم به قول دوستی بد نیست قبل از سفر یه دفتر صد برگ بگیری و فقط بنویسی اخلاص!تا یادت نره به هوای چه چیزی بار سفر بستی و برای رفع کدوم نیاز "خودت"عازم شدی!

انشالله که این سفر روگرچه زیارتی نیست  اما چون خداییه با اذن از مادر سادات شروع کنیم تا اجرش رو هم از خود بی بی بگیریم که البته خودمون هم خوب می دونیم که به برکت این محفل جهادی خیلی وقت ها "دستمزدمون"رو بی منت پیش پیش دادند...

و هرکس هم به هرمقداری که درتوانش بوده بدون چشم داشت از خلق الله تنها برای مادر سادات زحمتش رو کشیده و بس!


مارا هنری نیست به جز نوکری تو

تا بوده همین بوده و تا هست همین هست!


امیدوارم که این روزهای پایانی تابستان را باگرمای دعای خیر بچه های منطقه به خوبی به پایان ببریم...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۳
عطر گل یاس