اهالی کوی جهاد

جهادعلمی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان

جهادعلمی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان

اهالی کوی جهاد

سالهاست که جنگ پایان یافته ولی هنوز عطش شهادت بر لبهای خشک و ترک خورده ی بشر تازیانه می زند. آن زمان که دروازه های بهشت باز بود هر کس با حرفه ای خود را به آن باب می رساند و ما نسل سومی ها هم که دستمان در گیر صفر و یک است بابی را گشودیم تا جرعه ای را تا شهادت بنوشیم . افتخار ما اینست که سرباز ولایت فقیه هستیم هرچند دستمان خالیست اما دل های مان پر است از عشق به ولایت . دلهای ما پر از عشق جهاد و شهادت است .
بـا نـام و یـاد خــدا بر آن شدیم تا در جـنــگ نــرم از تیـرهای ماهواره های ملعون به ماه پاره خود جلوگیری کنیم.

آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با موضوع «معرفی الگوی جهادی» ثبت شده است

زیباترین باران ها در افریقا می بارد
در "گیسلو"
"کادونا"
خونین ترین روز عاشوراست
بزرگترین فریاد
اربعین است
و سرخ ترین خبر
در "زاریا" ست
و تا هنوز شیعیان دو گروه اند
یکی تیر می خورد و یکی مدال می گیرد
یکی تبعید می شود و یکی تبلیغ می شود
با اتصال دائم و پر سرعت به هر چیز
از "عرب سِت" تا ویزای شنگن و
تا دیدار با وزیر مختار
فالوده می خورند از شیراز تا واشنگتن
برو بیا دارند با خرگوش ها و
سوسمارهای عبدالعزیز
فلسطین، نه
زینبیه ، هرگز
جهاد، اصلا و ابدا
اما قمه، حتما
چلوکباب ، همیشه
و مرجعیتی که مُهر می شود دهانش
به مُهر و مِهر ملکه
و زاریا، شیراز نیست
لندن نیست
که زاریا، قدس است و کربلای حسین(ع) است
و زینت ابراهیم
زینب زمانه ی ماست


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۷:۲۰
من یک جهادی ام


پرده ی اول: بشاگرد کجاست؟!

نام:عبد اله
نام خانوادگی: والی
متولد:1348
معروف به:حاج عبداله
بعد از پِیروزی انقلاب به فرمان امام برای سرکوب فتنه و آشوب ضد انقلاب ها به همراه برادرش امیر و خیل جوانان غیرتمند ایرانی عازم کردستان شد و در آنجا به ایفای وظیفه ی خطیر خود یرداخت.او ضمن پاسداری از انقلاب در کارهای عمرانی کردستان به خصوص آب و برق رساتی و تامین دیگر ضرورات اولیه زندگی محرومان کردستان تلاش نمود.
مدتی نگذشت که آشوب هایی نظیر آشوب کردستان سراسر کشور را گرفت و بالأخره  دشمن  با تحریک صدام حسین جنگ بزرگی را به ایران تحمیل کرد.
عبداله با شروع جنگ به جنوب آمد،بله! عبداله وقتی تشخیص داد باید در یک مبارزه بزرگ شرکت کندهمراه دیگر جوانان رزمنده به جنوب آمد.
او در آن  زمان کارمند بانک بود و از طرف بانک مأمور شده بود که در وزارت بازرگانی هم فعالیت داشته باشد.
عبداله پس از چند ماه برای مرخصی به تهران آمد و به دفتر وزیر بازرگانی رفت تا با او ملاقاتی داشته باشد،پس از ملاقات از همیشه گرمتر وزیر،به عبداله گفت:
میخواهم شما را به یک مأموریتی بفرستم،آیا آمادگی دارید؟
عبداله که مدت زیادی را در مأموریت بوده به خاطر مسئولیت هایی که در جبهه و در تهران به عهده داشت و اینکه وقت رسیدگی به خانواده اش را نداشت بدون اینکه در مورد مأموریت چیزی بداند از وزیر خواست که فرد دیگری را به این مأموریت بفرستد و با قاطعیت مخالفت کرد  اما وقتی از او شنید که امام این چنین دستور داده اند که:"منطقه ی بسیار محرومی به نام بشاگرد هست.یک هیأتی به آنجا بفرستید و یک رسیدگی به حال این محرومان بکنید باید برای این مردم کاری بکنید.ان شاءالله"
بدون هیچ درنگی پرسید:" بشاگرد کجاست؟!"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۱
عطر گل یاس