دوره ای در سرزمین بلوط ها(2)
ویژگی خاص و متفاوت این دوره این بود که در دو روز اول دوره ما میزبان بودیم؛ میزبان بچه های نوجوانی(حکمتجو) همراه مربیانشان (حکمت یار)که امده بودند تا یک دوره ی جهادی را از نزدیک ببینند و تجربه کنند، راهی برای اشاعه ی فرهنگ جهادی.
در ابتدای ورود به روستا، کنار مسجد توقف کوتاهی کردیم و بعد به سمت مدرسه رفتیم. چیزی از رسیدن گروه به مدرسه نگذشته بود و ما مشغول ساماندهی امور بودیم که سیل عظیم بچه های روستا در مدرسه ظاهر شدند. از همان لحظه کار آغاز شد حکمت یارها و حکمت جوها به میان بچه ها رفتند و روحانی که گروه را همراهی می کرد پسر بچه ها را دور خود جمع کرد. شور اشتیاق بچه های منطقه از همان لحظه دوره ای فعال و پویا را نوید می داد. بچه ها باشتیاق شعرها و سوره هایی که بلد بودند را می خواندند و به حرف های مربی گوش می دادند، یه قل دوقل بازی می کردند و ...
گرمی و صفای بچه های روستا از همان ابتدا توجه را جلب می کرد. بچه ی 8 یا 9 ساله ای را می دیدی که نوزادی در بغل دارد و با این حال مثل سایر بچه ها در جمع حضور فعال دارد. و می دیدی که آن نوزاد چقدر آرام همان جا در کنار بازی بچه ها در خواب است و یا در آغوش حکمت جویی که برایش لالایی می خواند به خواب می رود ...
بچه ها هر روز همین گونه پر شور به مدرسه می آمدند، و شوق یادگیری در چشمانشان موج می زد. همدلی و دلسوزی برای هم بین بچه ها موج می زد مخصوصا برای بچه های کوچک تر . حتی گاهی میدیدی سر کلاس در حالی که بچه ها دارند شعر می خوانند یا به حرف مربی گوش می دهند، دارد آرام برای نوزاد در آغوشش لالایی می خواند یا کودکی که شکلاتش را داوطلبانه با دوستش قسمت می کند یا ... و این محبت ورزی شاخصه مردم آن دیار بود
همچنان ادامه دارد