چشم من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت...
راضی که باشی نمی دانی چه رازی در پس این پرده نهفته شده!
اما دستی به زیر چانه می زنی و نظاره گر تقدیری می شوی که دلت بابتش قرص است...
راضی که باشی ته دلت هم شاید بگیرد!اما یک حس خوشحالی عمیق تری تسکینش می دهد...
راضی که باشی می دانی و خوب می فهمی که قرار است بهترین را برایت رقم بزند به شرط این که "تو" راضی باشی!
راضی که باشی دلت گرم است به روزهای ناب تر از نابی که خواهد آمد...
و تو برایش روزها و ثانیه ها صبرکردی و زبان فروبردی و برای رضایش راضی شدی!
راضی که باشی از عمق جان درک خواهی کرد که این بار "قسمتت"نبود!
این روزها راضی ام و دلخوشم تنها به مستحبی که جوابش واجب است حتی از این فاصله...
السلام علیک یا غریب الغربا...
وای کاش دراین کرامت,کرمت نصیب ماهم می شد و مشهدالرضایی می شدیم...
پ.ن:انشالله که بچه های جهادی بهمون سر می زنند فقط شاید وقت نمی کنند یا سرشون شلوغه که کامنت بذارند وگرنه غیرممکنه ماروفراموش کنند!
سلام
ی دفه یاد اردو مشهد افتادم چقدر خوب بود مخصوصا روزی که کار با بچه های فرهنگی بود;-)
انشاءالله دوباره قسمت هممون بشه