توی تقویم داشتم یه چرخی می زدم که چشمم افتاد به مناسبت امروز:روز فرهنگ پهلوانی وورزش زورخانه ای !
یکدفعه بغضی گلوم رو گرفت!"به یاد اون پهلوونی که توی ظلمت جلو دشمن اذان صبح میگفته!"
یاد کسی که سالهاست گمنامه اما همیشه قهرمان زندگیمه!
پهلوونی که همه رو یاد پوریای ولی انداخت و سعی می کرد بدنی قوی داشته باشه تا بتونه در راه خدا ازش استفاده کنه...
به یاد ماجرایی در دوران مجروحیت ابراهیم افتادم
از زبان عباس هادی:
در دوران مجروحیت ابراهیم به یکی از زورخانه های تهران رفتیم.ما در گوشه ای نشستیم.با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در می آمد و کار ورزش چند لحظه ای قطع می شد و تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران نشان می داد و با لبخندی برلب در گوشه ای می نشست!
ابراهیم با دقت به حرکات نگاه می کرد و بعد هم برگشت و آرام به من گفت:این ها را ببین که چطور از صدای زنگ خوشحال می شوند!
بعد ادامه داد:بعضی از آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند.این ها اگر اینقدر که عاشق این زنگ بودند عاشق خدا می شدند دیگر روی زمین نبودند .بلکه در آسمان ها راه می رفتند !بعد گفت :دنیا همین است تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همین است!
اما اگر انسان سرش را به سمت آسمان بالا بیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد مطمئن باش زندگیش عوض می شود وتازه معنی زندگی کردن را می فهمد.بعد ادامه داد:توی زورخانه خیلی ها می خواهند ببینند چه کسی از بقیه زورش بیشتر است و چه کسی زودتر خسته می شود!اگر روزی میاندار ورزش شدی تا دیدی کسی خسته شده برای رضای خدا سریع ورزش را عوض کن. من زمانی میاندار ورزش بودم و این کار را نکردم البته منظوری نداشتم اما بی دلیل بین بچه ها مطرح شدم ولی تو این کار را نکن!
ابراهیم می گفت انسان باید هرکاری حتی مسائل شخصی خودش را برای رضای خدا انجام دهد.
آگاه باش عالم هستی زبهر توست
غیر از خدا هرآن چه بخواهی شکست توست...
برگرفته از کتاب :سلام برابراهیم
به یاد پرستوی گمنام کانال کمیل شهید ابراهیم هادی...